محل تبلیغات شما

آرام بی قرار



دوست دارم، بابت تحمل بالات، بابت عمیق تپیدنت، بابت قدرتت.

 

فکر نمیکردم انقدر قوی باشم. انقدر ینی "تا این حد".

میدونستم تحملم بالاست ولی باورم نمیشد تا این حد.

خدا بعد از اینو برام سهل کنه. و برات یه عالمه طلا بریزه، لابلای ترک ها و ریش ریش هات. تا طلایی بشی.

غروبی تبلیغ جدید پنیر صباحو دیدم. میگفت برا صباح سلامت گاو اولویت داره تا شیر مرغوب باشه. بلافاصله یاد این افتادم که اینهمه شیر حاصل از زایمان گاوهاست و بلافاصله یاد یه مستندی افتادم درباره ی یک فیل!

اون فیل، غل و زنجیر شده بود توی یه اتاقکی شاید یک و نیم برابر جثه ی خودش. اصلا شما بگو سه برابر جثه ی خودش; وقتی پاهاش بسته بود و به چهارطرف میخکوب شده بود با زنجیر، دیگه چه فرقی میکرد چقدر جا باشه.

صورت فیل رو به کنج دیوار بود. دیوارای سیاه و بی نور. نور از پشت فیل و از طریق در ورودی وارد اتاقک میشد. شما اسمشو بذار طویله ی فیل. ولی اتاقک بود. وقتی صاحبش اومد توی اتاقک، ابعادش برام مشخص شد. بسیار کوچیک بود. بسیااار.

صاحب فیل برای کسب درآمد، مرتبا این ماده فیل رو باردار میکرد و نوزادش رو میفروخت. 

از وقتی شروع کردم به نوشتن، قلبم داره میلرزه. قلبم مییییلرزه واقعا.

ماده فیل بیچاره هرچقدر مقاومت میکرد فایده نداشت، چون چهار میخ شده بود و بلافاصله بعد از هر زایمان، مجددا به زور باردارش میکردن.

تمام مدت احساس میکردم چقدر به حریمش شده. و چقدر اشک میریختم براش. چشمهای ماده فیل، دائما اشک داشت. دائما. میشد دیدشون. به طور کاملا واضحی دیده میشدن.

یه گروه دامپزشک حامی حیوانات متوجه این قضیه شده بودن و اومده بودن به این روستا تا فیلو نجات بدن و ازینجا ببرنش و تحت درمان نگهش دارن. یادم نیست هند بود یا جای دیگه.

شرایط فیلو بررسی کردن، مچ پاهاش کاملا زخم بودن و پوست نداشتن. در اثر تلاشهایی که برای عدم بهش انجام میداده و بی فایده بوده.

شرایط انقدر بغرنج بود که دامپزشک ارشد (که یه خانوم هم بود) ظن به این داشت که اگر زنجیرها از پا و گردن این فیل باز بشه، نخواهد توانست روی پاهای خودش بایسته!

بالاخره با تلاش بسیار، صاحب فیل بدبخت رو راضی کردن تا فیل رو ببرن. پاهای فیلو باز کردن و ازون اتاقک بیرون آوردنش.

فیل نگون بخت داشت بعد از سالها راه میرفت. میدونین که طول هر بارداری فیل دوساله. 

حدس دامپزشک درست بود و فیل اصلا نمیتونست تعادل خودشو حفظ کنه. چهار پنج قدم با مکث های طولانی و لرزش پاها، از در اون اتاقک منحوس دور شد.

نتونستن سوار ماشین حملش کنن. منتظر شدن تا جون بگیره و با تغذیه و مراقبت، حالش بهتر بشه.

سه روز بعد، ماده فیل جان داد.

 

چقدر اشک ریختم همپای تصاویر این فیل، فقط خدا میدونه. اشک میریختم به بی حد بودن ظلم ما آدمها در جهان. احساس میکردم چقدر بهش شده.

ــ

با دیدن این تبلیغ تنم لرزید که مبادا این اتفاق درمورد گاوها هم بیفته؟؟؟ ولو تحت مراقبت.

از کودکی تاحالا، شیر نمیخوردم. مدتیه شروع کردم به شیر خوردن. مثلا ماهی دو لیوان!

به این فکر میکردم که بازم شیر بخرم یا نه؟؟!!


ماههاست تو خونه م. گاهی بیردن رفتمااا اما نه که راه برم و به اطراف نگاه کنم و آسمونو ببینم.

دلم راه رفتن میخواد، طولانی. زیر آسمون، دستها تو جیب مانتو، خلاص از همه چی، راه برم تو یه مسیر پر درخت.

دلم حرف زدن میخواد، با یکی که چونه نزنه، بفهمه چی میگم.

دلم میخواد این مساله های ذهنم حل بشن، تموم بشن، پاک بشن.

 

میرم بهشت، سبک شم. امیدوارم ذهنمم برای همیشه خالی شه.

آمدم ای شاه پناهم بده.

 


به یه غار احتیاج دارم.

جونور نداشته باشه، هیچ آدمی هم بهش سر نزنه. بشینم در ورودیش، افقو نگاه کنم. خسته که شدم، برم توش، نقاشی کنم. نه! فقط طیف رنگ درست کنم. باید قبلش چندتا سطل رنگ بخرم بگم با هلیکوپتر برام ببرن بالا! خودم که نمیتونم

بنظرم تعداد زندگی‌های بدون فلسفه بیشتر از زندگیهای دارای فلسفه هستن. اصلا معتقدم اغلب مردم کاملا به فلسفه‌ی زندگی‌شون بی‌تفاوت یا نادانند. سال‌های ساله چونه میزنم سر اینکه بچه‌هارو نباید مدرسه فرستاد. چون این سیستم مدرسه و درس خوندن رو عمرسوز می‌دونم. خواهر همیشه بهم میگفت: "تو چون خودت مسوولیت بچه‌ای رو نداری، کنار گود نشستی میگی لنگش کن. نمیشه بچه رو دور از جامعه و دور از اجتماع هم‌سالانش بزرگ کرد.
فقط انقدی میدونم که غم‌انگیزترین اتفاق عمرم، از دست دادن مامانمه. همه جای زندگیم، همه جای داشته‌هام، آموخته‌هام و تصمیم‌هام حضورداره. مستقیم یا غیرمستقیم. درواقع روز مرگم رو باید روز از دست دادن مامانم ثبت کنن. مامان کم‌نظیری دارم، چنانکه مادر کم‌نظیری داشت. روزی که مامان‌جونو از دست دادیم فهمیدم چقدر از دست دادن مامانم سخت و دردآوره. درد بی‌انتها. بارها و بارها از تصور چنان روزی، اشکم سرازیر شده.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها